تب
تب کرده.
تعطیلات را به همراه خانواده دوستی که کودک پسر همسن رادین داشتند به مسافرت رفته بودیم. پارسا پسر میزبان و همسفرمان بعد از بازگشت از دریا تب کرد و تا دو روز تبش ادامه داشت. رادین در این مدت خوب بود. وقتی برگشتیم هم مشکلی نداشت. دیروز که برای کلاس آبرنگ خودم رادین را پیش خاله و مامانی گذاشته بودم هم کلی بازی کرده و کلی هم آب بازی٬ ساعت هشت شب که برگشتم خانه دیدم داغ است٬ در عرض یک ربع از سی و هفت و هشت دهم رسید به سی و هشت درجه. برایش شیاف استامینوفن گذاشتم و پاشویه کردم. تبش کمی تخفیف داشت اما تا حوالی سه صبح تب داشت و نوبت دوم استامینوفن را نیز دادم٬ بعد خنک شد تا حدود ساعت هشت و نیم صبح که دوباره داغ شد.
الان نیم ساعتی است که خوابیده٬ گیجم و غمگین٬ بار اولی نیست که تب میکند٬ کاملا هم واردم به پایین آوردن تبش و پروسه سه روزه آن و میدانم کی لازم است دکتر ببینتش٬ با اینحال هر بار انگار غم دنیا سرم هوار میشود. به تن داغ و تبدارش که دست میزنم دلم هری میریزد٬ این موقع آدم تازه میفهمد چه خوب بود خنکای مطبوع تنش٬ پیشانیاش.
مادر تازهکاری نیاز نیست باشید تا با تب بچه تب کنید. دست و پایتان را گم کنید و یا حتی فکرتان به هزار راه نرود.